داستان های کوتاه محسن ...

متن مرتبط با «داستانک» در سایت داستان های کوتاه محسن ... نوشته شده است

داستانک با عنوان "دو دو تا"

  • داستان کوتاه اتوبان همت دختر بچه ملتمسانه خودش را به شیشه اتومبیلم چسباند و اشاره کرد که شیشه را پایین بدهم. شیشه را پایین دادم. گفت: -چرا نمیخری؟ تو که پولداری؟ زیر لب گفتم از کی تا حالا پژو سوارها پولدار شدن؟ اتوبان همت پاتوق دستفروش ها بود. حرکت خودروها هم در آن ترافیک گاهی روان و گاهی کند می شد. مقداری پول خورد و اسکناس ریز در داشبور داشتم. دخترک را صدا زدم. دنبال اتومبیلم می آمد. راه رفتنش ,داستانک,عنوان ...ادامه مطلب

  • داستانک: خارج از کادر

  • (خارج از کادر) پسر بچه دست از بازی کردن کشید. روی نیمکت پارک کنار نامادری اش نشست. از نامادری اش خواست از او عکسی بگیرد. نامادری کادر را در جهت در خروجی پارک تنظیم کرد و از پسر بچه خواست تا در کادر بایستد. پسر چند گام به عقب برداشت. زن با اشاره دست علامت داد عقب تر برود. پسر چند متر عقب تر رفت. زن باز از پسر خواست چند گام دیگر به عقب بردارد. پسر عقب تر و عقب تر رفت تا اینکه از کادر دوربین خارج شد. نامادری دوربین را خاموش کرد و در کیفش قرارداد. دخترش که در سوی دیگر پارک در حال بازی کردن بود را صدا کرد. او را بوسید و همراه هم از در دیگر پارک خارج شدند.  سید محسن حسینی 21 آبان ماه 1392, ...ادامه مطلب

  • داستانک با عنوان "دو دو تا"

  • _ داستانک با عنوان "دو دو تا؟"_ روبرو شدن با معلم ریاضی دوره راهنمایی در زل گرمای تابستان در میدان ونک در حالیکه هر دویمان پشت تاکسی های سمند نارنجی مان منتظر مسافر میدان رسالت بودیم مجبورم کرد محض ادب هم که شده پیاده شوم و بعد از خوش و بشی گرم اینطوری ادامه بدهم: آقا معلم دو دو تا چی شد؟ در حالیکه در چشمانش خجالت موج می زد ریگی را با کفشش روانه جوی آب کرد و گفت: واقعیتش می بینی که جور در نیومد،  وگرنه نباید تو دوران بازنشستگی بیام مسافرکشی. بازم خدا رو شکر. از شوخی خودم خجالت زده شدم و گفتم: منم هرچی دو دو تا چهار تا می کنم جور در نمیاد. بعد از چند دقیقه انتظار با 3 مسافر راه افتاد. کنارم ترمز زد و گفت: با 3 تا هم کار آدم راه میافته. سخت نگیر و قانع باش. محسن حسینی اسفند 1394 telegram.me/shortshortstory  http://peirang.persianblog.ir, ...ادامه مطلب

  • داستانک جدید با عنوان ماسک کربن دار

  • ماسک کربن دار در صف ایستگاه تاکسی با تقلای زیاد از لابلای ماسک کربن دار اندک اکسیژن هوا رو به ریه هام میرسوندم. مسافر جلوییم با جدیت سیگار می کشید . نگاه کنایه آمیزی انداخت و گفت: یعنی اینقدر آلودگی جدیه؟ گفتم: حالا زیاد جدی نگیر، ریه بعضی ها تحمل میکنه بعضی ها هم باید پیشگیری کنن . توی مسیر، راننده تاکسی از پشت ماسک بدون کربن خطاب بمن گفت: ماسکتون چه آشناست. و با تمسخر ادامه داد: بیشتر روی صورت مامورهای کنترل ترافیک دیدم. راستی اون پلاستیک چیه روش؟ گفتم: ماسک کربن دار. گفت: واقعیتش گول زنکه واسه پول اضافه. چیزی شبیه فیلتر سیگار. مسافر دیگری گفت: دقیقا. روی هر کالای ارزون یه قطعه اضافه میکنن به اسم آپشن با قیمت بیشتر ی میفروشن. مسافر دیگری گفت: مثل ایربگ پراید که آپشن حساب میشه. از فردای آنروز با وجود هوای آلوده بدون ماسک بیرون رفتم.  نویسنده: محسن حسینی تاریخ: روزهای آلوده تهران سال۹۵ http://peirang.persianblog.ir Telegram: @shortshortstory,داستان جدید باحال ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها