داستان کوتاه با عنوان واگن 3

ساخت وبلاگ

واگن 3

هاشم راهبر قطار مترو در مانیتور مقابلش متوجه حضور رضا همکلاسی قلدر دوران دبستانش در واگن 3 مترو شد. او بارها مجبور شده بود تغذیه اش را بالاجبار به رضا بدهد و چند بار هم اردنگی های آبداری از او خورده بود بی آنکه بتواند از خودش دفاع کند. با خودش کلنجار می رفت که چطور عقده دلش را بعد از سال ها روی رضا خالی کند. یکدست رضا مشغول بازی با موبایل بود وبا دست دیگرش کیف و یک نایلون دسته دار را گرفته بود. هاشم بعد از توقف در ایستگاه دروازه دولت سرعت قطار را زیاد کرد و همانطور که به مانیتور و عکس العمل رضا نگاه می کرد ناغافل دستی ترمز قطار را کشید. سرعت قطار به یکباره کم شد و دوباره به حرکت عادی خود ادامه داد. بیشتر مسافرها روی هم ریختند. رضا هم بی اختیار به یک میله برخورد کرد و کف واگن افتاد. گوشی موبایلش هم کنارش دو سه تکه شد. خودش را جمع و جور کرد و زیر لب گفت: بر باعث و بانیش لعنت. مسافرها با اتاق راهبر تماس گرفتند تا اعتراض کنند. هاشم به آنها پاسخی نداد در عوض از آنسوی مانیتور قاه قاه می خندید. رضا در ایستگاه دروازه شمیران از قطار پیاده شد و در حالیکه خاک لباس هایش را می تکاند لابلای مسافران معترض از سکو خارج شد.

سید محسن حسینی                                                                                                         مهر 1394

برداشت با کسب اجازه از نویسنده و ذکر منبع و مرجع مجاز است.

داستان های کوتاه محسن ......
ما را در سایت داستان های کوتاه محسن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : epeirang5 بازدید : 210 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 2:06